به گزارش تابناک، سخن گفتن با شما کار دشواریست چرا که نه گرمایی در دلهایتان مانده تا بتوان بر شعلهاش دمید و از آن آتش غیرتی افروخت و نه کورسویی از وطندوستی تا بتوان در پرتوی آن مسیر بازگشتتان به سوی ملت را روشن نمود.
قلم دانته به تنهایی کفایت نمیکند. شکسپیر هم باید دست در دست او نهد تا توصیف کند که چگونه در طول این سالها، هنگامی که ملت - نه در خواب خوش - که شبها خسته و کوفته از شدت فشارها و رنجهای روزگار، نیمهجان به پهلو دراز میکشید و پلکهایش آهسته سنگین میشد؛ شما «کلادیوس»وار با پیاله کوچک و پنهانی در دست، دزدانه با امواج ماهوارهها، از دریچه تلویزیون وارد اتاقش میشدید، و معجون زهرآلود کُشندهای از «یأس» و «ناامیدی» و «استیصال» را آرام آرام در داخل دروازه گوشش میریختید، تا اربابانتان تاج و خاک و همسرش را به ارث ببرند.
در طول این سالها، وقتی مقامات آمریکایی هر روز از تحریمهای «فلجکننده» و «خردکننده» و «بیرحمانه» علیه هموطنانتان میگفتند و آنها را «به علفخواری افتادن» و «به زانو درآمدن» تهدید میکردند و نشانه موفقیت سیاست «فشار حداکثری»شان را در رشد آمار «فروش اعضای بدن» جوانان ایرانی برای سیر کردن شکم فرزندانشان میدیدند و با وقاحت بر آن میبالیدند، شما نه یک لحظه رگ غیرتتان، نه عرق وطندوستیتان و نه صدا وجدانتان، تکانتان داد تا نخواهید به عنوان بازوی رسانهای و ابزار جنگروانی آنها، علیه کشور خودتان، عمل کنید.
وقتی پدران و مادران ایرانی هر شب سفرههای کوچکتری جلوی فرزندانشان پهن میکردند، و خود از شدت شرمساری چشم به زمین میدوختند، کار شما نمک پاشیدن بر زخم آنها و به راه انداختن کارزار «زندگی نرمال» بود، تا بخواهند همان زمین دهان باز کند و در آن فرو بروند.
وقتی ویروس همهگیر کرونا، از شرق آسیا، کشورها را یکی پس از دیگری درمینوردید و اضطراب و ترس تمام جوامع را دربر گرفته بود و همه دولتها میکوشیدند تا با انواع و اقسام شِگِردهای روانشناسی و تزریق قطرهچکانی و محتاطانه اخبار، از پانیک عمومی جلوگیری کنند، شما برای هموطنانتان تصاویر جعلی ماهوارهای از «گورهای دستهجمعی» در ایران پخش میکردید، تصاویر دروغین از «غش کردن» مردم در گوشه و کنار خیابانها منتشر میکردید، و مأمورانتان را با دوربین به غسالخانه قبرستانها میفرستادید تا از انبوه جنازهها فیلمبرداری کنند و در بخش «ویدئوهای ارسالی از ایران»تان نشان دهید.
فراموش نکردهایم که در اوج پاندمی، هنگامی که ۳۰ تن از نمایندگان کنگره آمریکا خواستار تعلیق موقت تحریمها علیه ایران شدند، شما بودید که از قول «مردم ایران» به دولت دونالد ترامپ نامه نوشتید و گفتید مبادا آمارهای بالای مرگ و میر ما باعث شود تحریمها را - ولو برای لحظهای- بردارید و «فشار حداکثری» اندکی کم کنید!
و در حالی که تصاویر دلخراش بدنهای جزغاله زنان و کودکان، سرهای از بدن جدا شده نوزادان، و خانهها و مدارس و بیمارستانهای با خاک یکسانشده غزه توسط رژیم نسلکش اسرائیل، یک جهان را در شوک و بهت و خشم فرو برده، شما انگشت اشارهتان را به سوی «سر مار» و «چشم اختاپوس» در ایران دراز کردید، تا شاید بتوانید سیل مرگ و ویرانی جنگ را به سمت خاک کشورتان روانه کنید.
حال که چنین بودید و هستید، چرا فکر میکنید که امروز مردم ایران گوش به فرمان شما برای «تحریم انتخابات» میسپارند؟
ای کلادیوسهای برادرکُش بدنام! آن «شیره نفرینشده سیکران» که در گوشمان ریختید اثر نکرد! آن معجون زهرآلود یأس و افسردگی، ما را نکُشت! با اندک ندایی دوباره از جایمان بلند شدیم! و با انگیزه و اراده به حرکت افتادیم. یخبندان «آنتنورا»ی شما به گرمی دلهای ما سرایت نکرد و ظلمت کینهتوزی شما چشمانمان را بر مسیر روشن پیشرفت و سازندگی، و مسالمتجویی و خشونتپرهیزی، نبست.
نویسنده: علی نصیری